محل تبلیغات شما

دم را غنیمت شمار



نویسنده: میک جکسون
مترجم: گلاره اسدی آملی

این کتاب رو سارا برام فرستاده بود. کتاب خوبی هم بود. شامل داستانای کوتاه کریپی و متفاوت. تصویرگری های دیوید رابرتس رو خیلی دوست داشتم. داستانا شامل یه سری ایده ی خیلی جذاب بودن اما باید بگم انتهای هر کدوم ناامیدم کرد. احساس می کنم خیلی بهتر می شد بهشون پر و بال داد ولی نویسنده این کارو نکرد.

------------------------------------------------

بکستر احساس کرد که ضربان قلبش تندتر شده است، صدای آن را در گوش هایش می شنید. اگر حتا ذره ای هم شک داشت که چه باید بکند، حالا دیگر همه ی تردیدهایش از بین رفته بودند. به ندرت در زندگی آدمها لحظه هایی پیش می آید که کاملا از چیزی مطمئن باشند.

وقتی نعش کشی را با تابوتی در آن می بینید، رسم این است که کلاه تان را بردارید و با ادب بایستید تا رد شود. اگر کلاه به سر ندارید، باید سرتان را خم کنید. این کار احترام گذاشتن به مردگان» تلقی می شود، اما واقعیت این است که چیزی که به آن احترام می گذارید، در واقع خود مرگ است.

آخرین جستجو ها

تحلیل بورس "تیزبین" 313 یاران خورشید - سلماس هشت و هشت نوشته های گاه به گاه دفترچه تاملات و مکاشفات بهترین کلبه اینترنتی فروشگاه دیجی کالا ielts points اندروید کلوب vinglipshora